معنی دباغی کردن

لغت نامه دهخدا

دباغی کردن

دباغی کردن. [دَب ْ با ک َ دَ] (مص مرکب) دباغت. دباغه. عمل و صفت پیراستن پوست. آش نهادن پوست.


دباغی

دباغی. [دَب ْ با] (حامص) آشگری. دباغت. دباغت پوست. پیراهیدن پوست. پیراهش پوست. پیراستن پوست. دبغ. (منتهی الارب).

فارسی به انگلیسی

فارسی به آلمانی

دباغی کردن

Bräune (f), Bräunen, Gelbbraun, Gerben

تعبیر خواب

دباغی

دباغی کردن در خواب، گذاشتن شغل مردمان بود. اگر کسی به خواب بیند که دباغی می کرد. دلیل که شغل مردمان به صلاح بگذارد. اگر بیند مرده را زنده همی کرد، دلیل که پیشه را دباغی کند. - محمد بن سیرین

دباغی در تاویل والی بود که مردمان سرای ها به وی سپارند و میراث وارثان قسمت کند و پوست درخواب مال و میراث بود. اگر دباغی به خواب بیند که مرده زنده کرده، دلیل که از دباغی بی نیاز گردد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

دباغی به خواب دیدن، در تاویل، مردی بود که صلاح کار بدو بود. - جابر مغربی

حل جدول

دباغی کردن

ویراستن


دباغی

آماده سازی چرم

چرم‌سازی


مایع دباغی

آش


آب‌مایه دباغی

آش

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

دباغی

پوست پیرایی پیراستن عمل وشغل دباغ پیرایش و پرداخت پوست حیوانات.

فرهنگ عمید

دباغی

پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات، دباغت، پیشۀ دباغ،

معادل ابجد

دباغی کردن

1291

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری